کد مطلب:129793 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

خطبه ی قهرمان کربلا، زینب
حضرت زینب (س) با مشاهده ی انبوه جمعیت در كوچه وبازار كوفه، در صدد برآمد تا با خطابه ای آتشین، آنان را از خواب غفلت بیدار كند و دلهایشان را آتش بزند.

سید بن طاووس می نویسد: شبیر بن خزیم اسدی گوید: در آن روز زینب دختر علی (ع) را چنان دیدم كه هیچ زنی به سخنوری او نبود. گویی كه از زبان پدرش علی (ع) سخن می گفت. او به مردم اشاره كرد كه ساكت باشند. در پی آن نفسها در سینه حبس شد و زنگها از حركت باز ایستاد. آنگاه فرمود: الحمدلله، درود بر جدم محمد و خاندان پاك و برگزیده اش. ای مردم كوفه، ای اهل فریب و نیرنگ! آیا گریه می كنید؟ هنوز اشك چشم ما خشك و آه سینه هامان آرام نشده است. مثل شما مثل همان زنی است كه رشته های خود را می بافت و سپس آن را برمی گشود. شما ایمانتان را در میان خود به تباهی كشانده اید.


آگاه باشید، در میان شما جز چاپلوسی، شر، فساد، نخوت، عجب، كینه، و تملق گویی چیزی دیده نمی شود. شما همچون گیاهی هستید كه بر منجلاب بروید یا نقره ای كه در خاك مدفون باشد. بدانید كه شما بد ذخیره ای برای آخرت خویش فرستاده اید. شما سزاوار خشم خدایید و در عذاب، جاوید خواهید ماند.

آیا می گریید و صدا به شیون بلند می كنید؟ آری به خدا سوگند كه باید بسیار بگریید و اندك بخندید. ننگ این جنایت دامنتان را آلوده ساخته و با هیچ آبی نمی توانید آن را بشویید. مگر می شود خون پسر خاتم پیامبران و معدن رسالت و سرور جوانان اهل بهشت را شست؟ شما كسی را كشتید كه پناهگاه نیاكان و دادرس پیش آمدهای ناگوار و جایگاه نور و محبت شما و پیشوای سنت شما بود.

بدانید كه گناهی زشت مرتكب شده اید و از رحمت خداوند دور باشید و نابود گردید. كوششهایتان بی نتیجه و دستهایتان بریده باد. شما سخت زیانكارید و خشم خدا را به جان خریدید و داغ خواری و بیچارگی بر شما نقش بست.

ای مردم كوفه، وای بر شما، آیا می دانید كه چه دلی از رسول خدا (ص) خراشیدید و چه جگری از او شكافتید و چه كسانی را از پرده ی عصمت بیرون آوردید؟

آیا می دانید كه چه خونی از پیامبر (ص)، بر زمین ریختید و چه حرمتی از او هتك كردید؟ شما گناهی بزرگ، سخت، زشت، ناروا، خشونت آمیز و شرم آور مرتكب گشتید.

گناهی كه زمین را پر كرده و آسمان را فراگرفته است! آیا در شگفتید كه از آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب آخرت ذلت بارتر و سخت تر است، شما را در آن روز یاری نمی كنند. مبادا مهلتی كه به شما داده اند تحریكتان كند، زیرا خداوند در دادن كیفر شتاب نمی كند و از سپری شدن وقت مكافات بیمی ندارد؛ و پروردگارتان در كمینگاه است.»

راوی گوید: به خدا سوگند دیدم كه مردم در آن روز گریان و سرگردانند. دستهایشان را بر دهان گذاشته اند. پیرمردی را دیدم كه در كنارم ایستاده بود و آنقدر گریست كه محاسنش تر شد؛ و می گفت: پدر و مادرم فدایتان باد، پیرانتان بهترین پیرها، جوانانتان


بهترین جوانها، زنانتان بهترین زنها و نسل شما بهترین نسلها است. نه خوار می شوید و نه شكست می پذیرید. [1] .


[1] اللهوف، ص 192؛ و ر. ك. امامي مفيد، ص 321؛ الفتوح، ج 5، ص 139؛ امامي طوسي، ج 1، ص 90؛ مثيرالاحزان، ص 86؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 115، و بحارالانوار، ج 45، ص 162.

مرحوم طبرسي ضمن نقل اين خطبه ي غرا، اشعار زير را نيز به آن افزوده است:

اگر پيامبر (ص) به شما بگويد: شما كه آخرين امتها بوديد با فرزندان خاندانم چگونه رفتار كرديد؟

برخي را به اسارت درآورديد و برخي را به خون آغشته ساختيد.

اگر شما را به بد رفتاري با خويشاوندانم سفارش مي كردم، باز هم پاداش من اين نبود.

من از آن بيم دارم كه عذابي مانند عذاب قوم ارم بر شما فرود آيد. سپس از آنان روي برگرداند.

نيز در آن كتاب آمده است: آنگاه علي بن الحسين (ع) گفت: عمه جانم، خاموش باش، آيندگان بايد از گذشتگان پند بگيرند. الحمدلله تو عالم معلم نديده و داناي آموزش نديده اي، گريه و زاري مرده را زنده نمي كند!

حضرت زينب ساكت شد، آنگاه امام سجاد (ع) فرود آمد و چادرش را برپا كرد و زنان را فرود آورد و داخل چادر شد. الاحتجاج، ج 2، ص 109. اين نقل طبرسي كه مي گويد: «آنگاه فرود آمد و چادرش را برپا كرد و زنانش را فرود آورد و داخل چادر شد»، كاشف از آن است كه آنچه را از امام سجاد (ع) خطاب به عمه اش نقل كرده به دوران بازگشت به مدينه - به احتمال قوي - يا در كربلا هنگام بازگشت از شام مربوط مي شود. چرا كه در دوران اسارت نه چادري در كار بود و نه او حق فرود آوردن زنان را داشت.